در کنار این نکته، نوسباوم در آثاری که مینگارد به بیان مهمترین مسائل و موضوعاتی که انسانها در جوامع امروز با آن مواجهند میپردازد؛ مسائلی نظیر فقر، تبعیض جنسی، عواطف بشری، شیوههای آموزش در دانشگاهها و... .
نوسباوم با ترجمه کتاب «ارسطو»یش توسط دکتر عزتالله فولادوند به فارسی در ایران شناخته شد. مطلبی که از پی میآید، گزیده و بخشی از یک مصاحبه طولانی است که اخیراً مؤسسه مطالعات بینالمللی وابسته به دانشگاه برکلی با وی انجام داده است.
«نوسباوم» در این گفتوگو از علایق شخصیاش به موضوعات گوناگونی که در طول زندگیاش رخ داده، میگوید.
- پروفسور نوسباوم! به برکلی خوش آمدید. آیا شما در این شهر به دنیا آمدید و بزرگ شدید؟
من در نیویورک به دنیا آمدم و پس از مدت کمی به حومه فیلادلفیا نقل مکان کردیم؛ اما در پنسیلوانیا بزرگ شدم.
- به گذشته برگردیم، فکر میکنید والدینتان در دید شما نسبت به جهان تا چه حد نقش داشتند؟
خوب من واقعا آنجا را دوست نداشتم، فضایی نخبه سالار و تا حدی خشک داشت. بیشتردوست داشتم این پوسته خشک و خشن را بشکافم و افق دیدم را گسترش بخشم. در آن زمان بیشتر به نابرابریهای نژادی و فاصله طبقات اجتماعی فکر میکردم.
پدرم مرد قاطع و سختکوشی بود که خود را از طبقات پایین اجتماعی بالا کشیده و جزو شرکای یک شرکت تجاری بزرگ شده بود.
او تأثیر زیادی بر من داشت زیرا عاشق تلاش بود و با تمام وجود باور داشت که انسان باید از تواناییها و استعدادهایش حداکثر استفاده را ببرد. او به من آموخت که هیچگاه ناامید نشوم و برای رسیدن به اهدافم تمام تلاش خویش را به کار گیرم.
- مادرتان چطور؟
مادرم زنی غمگین بود. او حرفهاش را که طراحی دکوراسیون داخلی بود، ترک کرد و به همین خاطر اکثر اوقات غمگین و بیحوصله بود، اما در عین حال زنی دوستداشتنی و سرشار از عشق و محبت بود. روزی، هنگامی که مشغول نوشتن یک دیالوگ فلسفی بودم، از مادرم برای نوشتن زبان عواطف بسیار کمک گرفتم و دریافتم زنانی که مجبور به ترک شغل خود میشوند در زندگی بسیار غمگیناند و این موضوع بسیار مهمی برای من بود.
- رشته تحصیلیتان تا چه حد شما را به سوی فلسفه وفیلسوف شدن سوق داده است؟
من به یک مدرسه فمینیستی افراطی میرفتم؛ جایی که شدیدا با عقاید مردسالارانه مخالف بودیم و اساتید بسیار گرانقدری داشتیم. دقیقا نمیتوانم اسم آن مباحث را درآن زمان فلسفه بگذارم، من بیشتر در زمینه ادبیات مطالعه میکردم. در مورد داستایفسکی و شکسپیر مقالهای نوشتم. آن زمان مسائل گوناگونی نظیر احساسات و آسیبپذیری فکرم را به خود مشغول کرده بود و هنوز نیز دلمشغول آنان هستم. همچنین به خواندن تراژدیهای یونانی علاقه داشتم و دارم، اما تا مدت مدیدی به کلمهای به نام فلسفه فکر نمیکردم. من ابتدا از رشته ادبیات کلاسیک فارغالتحصیل شدم و سپس به سمت فلسفه کشیده شدم.
- آیا در آن زمان اهل مباحثه و جدل بودید؟
نه، در آن زمان هنرپیشه بودم، فیلمهای بسیاری بازی کردم و آرزو داشتم یک هنرپیشه حرفهای شوم، همچنین مدتی نیز مشغول بازی در تئاتر بودم. درآن زمان بود که متوجه شدم بیش از آنکه به هنرپیشگی علاقهمند باشم، در نوشتن مسائل فلسفی به صورت نمایشنامه حاذقام و تمرکز بر مشکلات مردم را در اولویت کاری خود میدانم. فلسفه از نظر دانشجویان، درس بسیار پیچیدهای به نظرمیآید اما به راستی چنین نیست.
در واقع فلسفه به ضروریترین سؤالات در باب حیات بشری پاسخ میدهد. بنابراین حس میکنم که داشتن تواناییهایی همچون هنرهای نمایشی میتواند کمک شایانی در این راستا کند.
هنگامی که برنارد ویلیام برای تدریس به هاروارد آمد، متوجه شدم که هنوز در فلسفه، اخلاقیات و احساسات فراموش نشده و آن به واقع چیزی بود که میخواستم. کار نوینی که آرزوی انجام آن را داشتم، سخنرانی در باب این مسائل به شیوه استادان قدیمی نبود یا ویراستاری و اصلاح متون و یا هر شیوه کهن دیگر. بیشتر دوست داشتم در مورد مسائل فلسفی، تنگناهای اخلاقی، عواطف و احساسات و... صحبت کنم. در آن زمان صحبت درمورد عواطف یا حتی دوستی به ویژه اگر زن بودید بسیار سخت مینمود؛ زیرا در این صورت آدم ضعیف و احساساتیای جلوه میکردید، نه یک فیلسوف واقعی.
- آیا هنوز هم برای رسیدن به اهدافتان مبارزه میکنید؟
بله، من نمایشنامهای برای بزرگداشت چند تن از زنان فیلسوف نوشتم و مسائل گوناگونی نظیر آزارهای جنسی و کودکان بیسرپرست را که در حال حاضر جامعه کنونی با آن درگیر است، مدنظر قرار دادم. 3 سال پس از فارغالتحصیلی در 25 سالگی یک فرزند داشتم و تمام جلسات و سمینارهای آکادمیک در ساعاتی برگزار میشد که مرکز نگهداری از کودکان بسته بود و هیچ کس این را درک نمیکرد. احساس میکردم که باید اولین فردی باشم که این موضوعات را مطرح میکند و بیان آن بسیار دشوار به نظر میرسید. این مسئله فشار زیادی بر من وارد میکرد.
من بیش از پیش متوجه تبعیضهای شدیدی شدم که در جامعه رواج داشت، اگرچه شاید محیط زندگی من به مراتب محیط بازتر و تحصیلکردهتری نسبت به دیگر زنان بود. در هر صورت زنان باید برای استیفای حقوق خویش تلاش و حتی در صورت مواجهه با هرگونه آزار و مزاحمت اعتراض خویش را صریحاً بیان کنند.
- خانم نوسباوم، مخاطب این مصاحبه عامه مردم هستند، پس اجازه دهید سؤال سادهای مطرح کنم. یک فیلسوف چه وظیفهای دارد؟ هدف اوچیست؟
فلسفه بسیار گسترده است، فلاسفه در زمینههای گوناگونی فعالیت دارند؛ اما اگر میبینید که من شخصا در حیطه اخلاقیات و سیاست فعالیت دارم به آن خاطر است که برخی از پرسشها در باب زندگی و اخلاق میتوانند شاهکلیدی برای حل مشکلات باشند. اخلاقیات از سقراط آغاز میشود، او بر این عقیده بود که اگر فردی در جستوجوی فضایل اخلاقی درون خویش نباشد، انسانی بیقرار و نامتعادل است. پس میتوانیم ازاین گفته نغز سقراط این نتیجه را بگیریم که ما باید به خویش یاری رسانده و در زندگی خویش لحظاتی را به تفکر و اندیشیدن اختصاص دهیم.
اگر شمای نوعی معیارهای اخلاقیتان را در معرض آزمایش قرار دهید آنگاه مجبور میشوید به آنها پایبند باشید. فکر میکنم یکی از بزرگترین مشکلاتی که ما در حیطه اخلاقیات به آن برمیخوریم تعصب و غرضورزی است، به این صورت که به قانونی آگاهیم؛ اما آن را مختص دیگران میدانیم و خود از انجام آن
سر باز میزنیم.
فلسفهورزی همانند راهنما عمل میکند و بدون داشتن معیارهای اخلاقی سالم حتی میتواند خطرناک نیز باشد. من فکر میکنم فلسفه قادر به ایجاد تحولی بنیادی نیست و به همین خاطر معتقدم که جنبش فمینیستی تا زمانی که نتواند قدمی اساسی در جهت تحول عظیم باورها و گسترش آگاهی عموم بردارد قادر نیست نقشی اساسی در فلسفه ایفا کند، اما آن هنگام که این تحول به وقوع پیوست باید در جهت نظام مند کردن آن سخت کوشید و بهخود گفت هماکنون کجا هستیم؟
حال چگونه میتوانیم بدون غرضورزی و هرگونه تعصب قضاوت کنیم؟ و در یک کلام؛ آنچه را که فیلسوف انجام میدهد، اندیشیدن از طریق قضاوتها و نظاممند کردن و هدفمند ساختن آنهاست.
globetro tter.berkeLey